پست:2
همیشه به حال خود غبطه می خورد و می گفت:
وقتی در جبهه ها هستیم و می ایستیم مقابل خالق و محبوب خویش و دستمان را به طرف خدا می بریم،انگار که وجود باریتعالی را در آن نقطه تجسم می کنیم.اما وقتی وارد شهر میشویم نمازمان هم شهری می شود.البته نمازهای او در جبهه طولانی و همراه با حال و اشک بود.
پایان پست2
سلام.قسمت شده دارم میرم زیارت حضرت معصومه.نائب الزیاره همگی هستم.حلال کنید.
خاطرات شهید همت
پست:1
حاجی خیلی به بسیجی ها علاقه داشت.وقتی یکی از نمایندگان مجلس پیش او آمد و گفت شنیدیم می خواهی نماینده بشوی،گفت:((نه من هرگزهمچنین فکری نکرده ام.بنده یک بسیجی هستم و اگر مسئولین اجازه دهند و فرماندهی را از دوش من بر می داشتند،من به عنوان یک بسیجی می رفتم توی سنگر ها.))
نماینده گفت:خب اینجا هم در مجلس به تو احتیاج داریم.اما حاجی جواب داد:((من در این بیانها و جبهه ها انسی پیدا کرده ام که به هیچ وجه حاضر نخواهم شد آنجا را ترک کنم،بیایم نماینده شوم!!!.))
سه ماه بعد شهید شد.
پایان پست1